در حیاطو باز کردم که برم بیرون .

دمای هوا خوب بود نه گرم نه سرد .

دوتا پسر که انگار هشت نه سالشون بود داشتن تو کوچه بدمینتون بازی می کردن .

حس خوبی داشتم که اومدم بیرون و همینطور که قدم میزدم فکر می کردم کاش بیشتر بیام بیرون .

یه دفعه شنیدم یکیشون گفت هاااالیییی شتتتتت!

همینطوری مونده بودم که درست شنیدم ؟

و همینجوری با تعجب به راهم ادامه دادم و فکر کردم که باید بیشتر بیام بیرون !

همه چیز داره عوض میشه .! :)))

وقتی بعد قرنی رفتم بیرون

بیرون ,فکر ,شنیدم ,بیام ,کاش ,همینطوری ,بیام بیرون ,بیشتر بیام ,کردم که ,بودم که ,مونده بودم

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

naqibpool فضاگویا دبیرستان هیات امنایی صائب حزب اللّٰهی ها بخش شیمی و مهندسی شیمی سیویل سل دستگاه های حک و برش لیزری فلز و غیر فلزات دانلود فایل گاه‌نوشت‌های یک پری بلوک سبک